آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

دومین روز عید

  امروز صبح حاظر شدیم بریم خونه باباجون به بابا آرش گفتم به بابابزرگ اینا زنگ بزن گوش نداد، ‌تو راه بابا آرش به آنا زنگ زد،‌ آنا گفت بابابزرگ داره میاد اونجا تا با هم بریم عید گردی. هیچی دوباره برگشتیم دم در خونه بابابزرگ نبود زنگ زدیم بهش تو راه رفتیم سوارش کردیم. بعد رفتیم دنبال آنا با هم رفتیم خونه باباجون. بعد قرار شد بریم خونه دختر عموی بابا. رفتیم نبودن. بعدش خونه خاله بابا ارش. بعد از اونجا زنگ زدیم عمه زهره جواب نداد. دیگه رفتیم بابابزرگ اینا رو گذاشتیم خونه شون و چون ساعت ١١/۳۰ ‌بود و دیگه سر ظهر بود خونه دایی سعید نرفتیم اومدیم خونه. نیم ساعت بعدش بابا بزرگ اینا اومدن خونمون و نیم ساعت بعد تر عمو جه...
2 فروردين 1397

اولین روز عید ۹۷

  سلام گلای نازم امروز صبح از خواب که بیدار شدیم اول مراسم تبریک عید داشتیم با بابا آرش چون سال تحویل خونه نبود و بعدش عیدی گرفتن. بعد با زن عمو اینا رفتیم خونه بابا بزرگ. اونجا ارشیا و زن عمو و زهرا موندن و با آنا و بابابزرگ رفتیم خونه عمو شهریار. از در که زدیم بیرون عمه زینت اینا رو دم در دیدیم و با هم رفتیم اونجا. از خونه عمو شهریار که برگشتیم عمه زینب اینا هم خونه بابابزرگ بودن. یه دوساعتی اونجا بودیم و اومدیم خونه. بابا عصر کار بود و رفت سر کار. بعد از ظهر منو پانیا خوابیدیم و بعدش رفتیم خونه زن عمو اینا عید دیدنی. اونجا بودیم که عمه زهره اومد اونجا.     اولین روز عید ۹۷    ...
1 فروردين 1397